خواجه شمس الدین محمد شیرازی، یکی از بزرگترین غزل سریان ایران در سده هشتم هجری، در شیراز متولد شد. غزل های این شاعر پرآوازه که آیینه تمام نمای اندیشه های عرفانی اوست، در واقع نمیانگر مراحل سیر و سلوک او می باشد که در قالب نظم فراهم آمده است. وی در جوانی به آموختن قرآن و ادبیات عرب و علوم اسلامی پرداخت و گفته می شود در تفسیر و حکمت و ادب، متبحر بود. او حافظ قرآن بود و لذا به همین لقب تخلّص می نمود. به قول خود، قرآن را با چهارده روایت از حفظ می خوانده است:
عشقت رسد به فریادگر خود به سان حافظ قـرآن زبــر بخــوانی در چـارده روایــت
حافظ، مضامین مذهبی و عرفانی را به شیوایی در اشعار خود گنجانده است، چنانکه او را لسان الغیب لقب داده اند. گویی این شعرها که او سروده از زبان غیب به زبان او جاری می شده است. برخی از صاحب نظران برآنند که شعر حافظ، همه الهامات و حدیث قدسی و لطایف حِکمی و نکات قرآنی است. عبارات و الفاظ قرآنی و روایی در اشعار حافظ، خود نشانگر توجه و انس او به قرآن در دقت سرودن آنهاست.
نـدیـدم خــوشتـر از شعـر تــو حـافـظ بــه قـــرآنی کـــه انـــدر سیـنـه داری
ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد لطایـف حـکـمی بـا نـکــات قـرآنی
وی در فراز و نشیب زندگی، قرآن را دستاویزی محکم می داند:
حافظا در کنج فقر و خلوت شب های تار تا بود وردت دعـا و درس قـرآن غم مخور
حافظ که همه عنیات ربانی را از برکت دعای شب و ورد سحر می دانست در اشعارش از خلوت سحر و دعای شب و مناجات، بسیار یاد کرده است:
مرا در این ظلمات آنکه راهنمایی کرد نیاز نیم شبی بـود و گـریه سحـری
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود
این غزل سرای پرآوازه که او را بلبل خوش نوای بوستان ادب و عرفان نام نهاده اند در پس سیر و سلوک خود آل رسول اللّه را یگانه کشتی نجات دانسته که چون کشتی نوح، هر که درآن نشست، نجات یافت:
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح ورنــه طـوفـان حــوادث بـبــرد بنیادت
ای دل ار سیـل فنـا بنیاد هستی بـرکـنـد چون ترا نوح است کشتیبان زطوفان غم مخور
در دیوان غزلیات حافظ که سرشار از مفاهیم مذهبی، فلسفی و عرفان است به ابیاتی برمی خوریم که گاهی شاعر به الفاظ قرآن اشاره کرده و گاه مفهوم و مضمون ایه در آن هویداست:
عرضه کردم دو جهـان بر دل کار افتاده بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست
اشاره است به ایه شریفه:کل من علیها فان. ویبقی وجه ربّک ذو الجلال والاکرام؛ هر چه بر (زمین) است فانی شونده است و ذات با شکوه و ارجمند پروردگارت باقی خواهد ماند».(سورهی الرحمن، ایهی26و27)
خداوند در قرآن میفرماید: وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ اَمْواتاً بَلْ اَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ»؛آلعمران 169
[اى پیامبر!] هرگز گمان مبر کسانى که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زندهاند، و نزد پروردگارشان روزى داده میشوند.
شهادت سردار بزرگ اسلام حاج قاسم سلیمانی به تمام مظلومان و آزادگان عالم تسلیت می گم
ای شهید بزرگ کمک کن که بتوانیم راه شما را ادامه دهیم اگر شما کمک کنید می توانیم
وَ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ، سَیَهْدیهِمْ وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ، وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ.»
سورهی محمد، ۴ تا ۶
در این آیه خداوند به هزینههای مقاومت میپردازد و میفرماید باید کسانی از شما در راه اسلام، هزینهی مقاومت را بدهید و در این راه کشته بشوید، نه تنها این هزینه دادنها شما را به شکست نزدیکتر نمیکند؛ بلکه همین هزینهها باعث پیروزی شما میشود. نتیجه این شهادتها از بین نمیرود.
وَ لَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ.» سورهی حج، ۴۰
قطعا خدا کسانى را که او را یارى مىدهند یارى خواهد کرد، چرا که خدا نیرومند و شکستناپذیر است.
.فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذینَ أَجْرَمُوا وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنینَ» ؛روم /47.
.ولى (هنگامى که اندرزها سودى نداد) از مجرمان انتقام گرفتیم (و مؤمنان را یارى کردیم) و یارى مؤمنان، همواره حقى است بر عهدهی ما!
به زودی با یاری پروردگار انتقام سختی از دشمنان اسلام می گیریم وظیفه هر مومن هر مسلمان هر مظلوم هر ایرانی حفظ وطن و اسلام است
چرا به حافظ لسان الغیب میگویند و اولین فال حافظ را چه کسی گرفت؟
ادوارد براون مستشرق نامی در جلد سوم تاریخ ادبیات ایران” که به ایران هم سفر کرده در کتاب خود در این مورد اینگونه مینویسد که چون حافظ از دنیا برفت مردم آنروز به تکفیر او پرداخته و او را باده گسار و ضد دین خطاب کرده و بر آن شدند تا از به خاک سپاری پیکر او در مصلّای شهر ممانعت بعمل بیاورند. چون عدهای از بزرگان و دانایان شهر با این رفتار مردم مخالف بودند و آنها را نهی مینمودند سرانجام متفق القول شدند تا از کتاب خود او استخارهای بزنند و هرچه از معنای شعر او بدست آمد به آن عمل کنند.
باری کتاب حافظ را آوردند و آنرا بدست کودکی دادند تا آنرا بصورت اتفاقی باز کند و شعری را بیرون بیاورد، کودک هم کتاب حافظ را گرفت و آنرا گشود و بدست شخصی داد تا بخواند.
شعر شماره ۸۰ از کتاب حافظ بیرون آمد که:
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن دروَد عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
سر تسلیم من و خشت در میکدهها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت؟
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات بَرَندت به بهشت
در اینجا بود که دهان مردم از این شعر باز ماند و از کار خود پشیمان گشته و نظر به تدفین پیکر پاک حافظ در شیراز و مصلی داده شد.
از همان روز بود که لقب لسان الغیب” یا زبان جادویی و حرفهای نگفته به حافظ داده شد…
1- قدرت تصوير
يکي از خصوصيات شعر حافظ، قدرت تصويرهاست و اين از چيزهايي است که کمتر به آن پرداخته شده است.
تصوير در مثنوي چيز آسان و ممکني است. لذا شما تصويرگري فردوسي را در شاهنامه و مخصوصا نظامي را در کتابهاي مثنويش مشاهده ميکنيد، که طبيعت را چه زيبا تصوير ميکند. اين کار در غزل کار آساني نيست، بخصوص وقتي که غزل بايد داراي محتوا هم باشد. تصوير با آن زبان محکم و با لطافتهاي ويژه شعر حافظ و با مفاهيم خاصش چيزي نزديک به اعجاز است، چند نمونهاي از تصويرهاي شعری حافظ را ميخوانم. چون روي اين قسمت تصويرگري شعر حافظ گمان ميکنم کمتر کار شده است ببينيد چقدر زيبا و قوي به بيان و توصيف و توصيف ميپردازد:
در سراي مغان رفته بود و آبزده
نشسته پير و صلايي به شيخ و شابزده
سبوکشان همه در بندگيش بسته کمر
ولي زترک کله چتر بر سحابزده
شعاع جام و قدح نور ماه پوشيده
عذار مغبچگان راه آفتابزده
گرفته ساغر عشرت فرشته رحمت
زجرعه بر رخ حور و پري گلابزده
تا ميرسد به اينجا که:
سلام کردم و با من به روي خندان گفت
کهاي خمارکش مفلس شرابزده
چه کسي هستي و چکارهاي و چگونهاي، سوال ميکند تا ميرسد به اينجا:
وصال دولت بيدار ترسمت ندهند
که خفتهاي تو در آغوش بخت خوابزده
پيام شعر حافظ را ببينيد چقدر زيبا و بلند است و شعر چقدر برخوردار از استحکام لفظي که حقيقتا کم نظير است هم از لحاظ استحکام لفظي و هم در عين حال، اينگونه تصويرگري سراي مغان و پير و مغبچگان را نشان ميدهد و حال خودش را تصوير ميکند، تصويري که انسان در اين غزل حافظ مشاهده ميکند چيز عجيبي است و نظاير اين در ديوان حافظ زياد است. همين غزل معروف :
دوش ديدم که ملائک در ميخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
به من راهنشين باده مستانه زدند
يک ترسيم بسيار روشن از آن چيزي است که در يک مکاشفه يا در يک الهام ذهني يا در يک بينش عرفاني به شاعر دست داده است و احساس ميکند که اين را به بهترين زبان ذکر ميکند و اگر ما قبول کنيم - که قبول هم داريم- که اين پيام عرفاني است و بيان معرفتي از معارف عرفاني، شايد حقيقتا آن را به بهتر از اين زبان به هيچ زباني نشود بيان کرد.
تصويرگري حافظ يکي از برجستهترين خصوصيات اوست، برخي از نويسندگان و گويندگان نيز ابهام بيان حافظ را بزرگ داشتهاند و چون دربارهاش زياد بحث شده من تکرار نميکنم.
2- شورآفريني شعر حافظ
از خصوصيات ديگر شعر حافظ شور آفريني آن است. شعر حافظ شعري پر شور است و شورانگيز. با اينکه در برخي از اشکالش که شايد صبغه غالب هم داشته باشد. شعر رخوت و بيحالي است، اما شعر حافظ شعر شورانگيز و شورآفرين است.
سخن درست بگويم نميتوانم ديد
که ميخورند حريفان و من نظاره کنم
****
در نمازم خم ابروي تو با ياد آمد
حالتي رفت که محراب به فرياد آمد
****
ما در پياله عکس رخ يار ديدهايم
اي بيخبر ز لذت شرب مدام ما
****
حاشا که من به موسم گل ترک ميکنم
من لاف عقل ميزنم اين کار کي کنم
اين شعار، سراسر شعر و حرکت و هيجان است و هيچ شباهتي به شعر يک انسانبي حال افتاده و تارک دنيا ندارد. همين شعر معروفي که اول ديوان حافظ است و سرآغاز ديوان او نيز ميباشد:
الا يا ايهاالساقي ادر کاسا وناولها
که عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشکل ها
نمونهبارزي از همين شورآفريني و ولولهآفريني است و اين يکي از خصوصيات شعر حافظ است.
3- استفادهي گسترده از مضامين
خصوصيت ديگر شعر حافظ اين است که شعر حافظ سرشار از مضامين و آن هم مضامين ابتکاري است. خواجه مضامين شعراي گذشته را با بهترين بيان و غالبا بهتراز بيان خودشان ادا کرده است. چه مضامين شعراي عرب و چه شعراي فارسي زبان پيش از خودش مثل سعدي و چه شعراي معاصر خودش مثل خواجو و سلمان ساوجي که گاهي مضموني را از آنها گرفته و به زيباتر از بيان خود آنها، آن را ادا کرده است. اينکه گفته ميشود در شعر حافظ مضمون نيست، ناشي از دو علت است : يکي اينکه مضامين شعر حافظ آنقدر بعد از او تکرار و تقليد شده است که امروز وقتي ما آن را ميخوانيم به گوشمان تازه نميآيد.
اين گناه حافظ نيست. در واقع اين مدح حافظ است که شعر و سخن و مضمون او آنقدر دست به دست گشته و همه آن را تکرار کردهاند و گرفتهاند و تقليد کردهاند که امروز حرفي تازه به گوش نميآيد، دوم اينکه زيبايي و صفاي سخن خواجه آنچنان است که مضمون در آن گم ميشود، بر خلاف بسياري از سرايندگان سبک هندي که مضامين عالي را به کيفيتي بيان ميکنند که زيبايي شعرلطمه ميبيند البته اين نقص آن سبک نيز نيست.
آن هم در جاي خود بحث دارد و نظر هست که اين خود يکي از کمالات سبک هندي است. به هر حال مضمون در شعر حافظ آنچنان هموار و آرام بيان شده که خود مضمون گويي به چشم نميآيد.
4- کمگويي و گزيدهگويي در شعر
کمگويي و گزيدهگويي خصوصيت ديگر شعر حافظ است، يعني حقيقتا جز برخي از ابيات يا بعضي از غزليات و قصايدي که غالبا هم معلوم ميشود که مربوط به اوضاع و احوال خاص خودش يا مدح اين و آن ميباشد، در بقيه ديوان نميشود جايي را پيدا کرد که انسان بگويد در اين غزل اگر اين بيت نبود بهتر بود، کاري که با ديوان خيلي از شعرا ميشود کرد.
انسان ديوانهاي بسيار خوب را از شعراي بزرگ ميخواند و ميبيند در قصيدهاي به اين قشنگي با غزلي به اين شيوايي بيت بدي وجود دارد و اگر شعر يک دستتر بود، بهتر بود. انسان در شعر حافظ چنين چيزي را نميتواند پيدا کند.
5- شيريني بيان شعر حافظ
رواني و صيقلزدگي الفاظ، ترکيبات بسيار جذاب و لحن شيرين زبان يکي از خصوصيات اصلي شعر حافظ است. بيان او بسيار شبيه به خواجو است. گاه انسان وقتي شعر خواجوي کرماني را ميخواند، ميبيند که خيلي شبيه به شعر حافظ است و قابل اشتباه با او. اما قرينه بيان حافظ در هيچ ديوان ديگري از دواوين شعر فارسي تاآنجايي که بنده ديدهام و احساس کردهام مشاهده نميشود.
بعضي حافظ را متهم به تکرار کرده اند، بايد عرض کنم تکرار حافظ، تکرار مضمون نيست، تکرار ايدهها و مفاهيم است. يک مفهوم را به زبانهاي گوناگون تکرار ميکند، نميشود اين را تکرار مضمون ناميد.
6- موسيقي گوشنواز
موسيقي الفاظ حافظ و گوش نوازي کلمات آن نيز يکي ديگر از خصوصيات برجسته شعر حافظ است. شعر حافظ هنگامي که به طرز معمولي خوانده ميشود گوشنواز است. چيزي که در شعر فارسي نظيرش انصافا کم است. بعضي از غزليات ديگر هم البته همين گونه است. در معاصرين و خواجو نيز همين طور است. بسياري از غزليات سعدي بر همين سياق است. بعضي از مثنويات نيز چنيناند، اما در حافظ اين يک صبغه کلي است و کثرت ظرافتها و ريزهکاريهاي لفظي از قبيل جناسها و مراعاتنظيرها و ايهام و تضادها، الي ماشاءالله. شايد کمتر بتوان غزلي يافت که در آن چند مورد از اين ظرافتها و ريزهکاريها و ترسيمها و صنايع لفظي وجود نداشته باشد:
جگر چون نافه ام خون گشت و کم زينم نميبايد
جزاي آنکه با زلفت سخن از چين خطا گفتم
7- رسايي بيان در شعر
يکي ديگر از خصوصيات شعر حافظ رواني و رسايي آن است که هر کسي با زبان فارسي آشنا باشد شعر حافظ را ميفهمد. وقتي که شما شعر حافظ را براي کسي که هيچ سواد نداشته باشد بخوانيد راحت ميفهمد:
پرسشي دارم زدانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمايان چرا خود توبه کمتر ميکنند
هيچ ابهامي و نکتهاي که پيچ و خمي در آن باشد مشاهده نميشود. نو ماندن زبان غزل به قول يکي از ادبا و نويسندگان معاصر مديون حافظ است و همينهم درست است.
يعني امروز شيواترين غزل ما آن غزلي است که شباهتي به حافظ ميرساند، نميگويم اگر کسي درست نسخه حافظ را تقليد کند اين بهترين غزل خواهد بود نه، زبان و تحول سبکها و پيشرفت شعر يقينا ما را به جاهاي جديدي رسانده و حق هم همين است. اما در همين غزل ناب پيشرفته امروز آنجايي که شباهتي به حافظ و زبان حافظ در آن هست، انسان احساس شيوايي ميکند.
8- بکاربردن کنايه در شعر حافظ
خصوصيت ديگر شعر حافظ به کار بردن معاني رمزي و کنايي است که اين هيچ شکي درش نيست. يعني حتي کساني که شعر حافظ را يکسره شعر عاشقانه و به قول خودشان رندانه ميداند و هيچ معتقد به گرايش عرفاني در حافظ نيستند (واقعا اين جفاي به حافظ است) هم در مواردي نميتوانند انکار کنند که شعر حافظ سخن رمزي است يعني کاملا روشن است که سخن حافظ اينجا به کنايه و رمز است:
نقد صوفي نه همه صافي بيغش باشد
اي بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
9- استفاده از لهجهي شيرازي
خصوصيات لفظي بسياري در شعر حافظ وجود دارد، از جمله چيزهاي ديگري که به نظرم رسيد و جا دارد پيرامون آن کار بشود، استفاده شجاعانه و باظرافت او از لهجه محلي است، يعني از لهجه شيرازي. حافظ در شعرهاي بسيار باعظمت خود از اين موضوع استفاده کرده است و موارد زيادي از اين نمونه راميتوان در ميان اشعار حافظ مشاهده کرد. براي مثال استفاده "به" به جاي "با:"
اگر غم لشکر انگيزد که خون عاشقان ريزد
من و ساقي به هم سازيم و بنيادش براندازيم
که تا امروز هم اين "به" در لهجه شيرازي موجود است.
يا در اين بيت:
در خرابات طريقت ما به هم منزل شويم
کاينچنين رفته است از عهد ازل تقدير ما
و موارد ديگري هم از اين قبيل وجود دارد. مثلا در اين غزل معروف حافظ:" صلاح کار کجا و من خراب کجا" که کجا در اينجا رديف است و "ب" قبل از رديف که حرف روي است بايد ساکن باشد. در حالي که در مصرع بعد ميگويد:
"ببين تفاوت ره از کجاست تا به کجا" الان هم وقتي شيرازيها حرف ميزنند همين طور ميگويند، يعني از لهجه شيرازي که لهجه محلي است استفاده کرده و آن را در قافيه بکار برده است، استفاده از اصطلاحات روزمره معمولي و از اين قبيل چيزها بسيار است که اگر بخواهم باز هم در اين زمينه حرف بزنم نيز بحث بسيار است.
غزل
غزل در لغت به معنای عشقبازی و سخن گفتن با ن است و در اصطلاح، غزل قالبی از شعر فارسی است. در غزل مصراع نخست با مصراعهای زوج غزل هم قافیه است. شعر غزل معمولاً بین ۵ تا ۱۴ بیت دارد و ابیات غزل فارسی از لحاظ مضمون دارای استقلال اند. در آخرین بیت غزل شاعر نام شعری یا تخلص خود را می آورد.
شعر غزل
غزل" در لغت به معنی "حدیث عاشقی" است. در قرن ششم که قصیده در حال زوال بود "غزل" پا گرفت و در قرن هفتم "غزل"رسما قصیده را عقب راند و به اوج رسید.
در قصیده موضوع اصلی آن است که در آخر شعر "مدح" کسی گفته شود و در واقع منظور اصلی "ممدوح" است اما در غزل "معشوق" مهم است و در آخر شعر غزل شاعر اسم خود را می آورد و با معشوق سخن می گوید و راز و نیاز می کند. این "معشوق" گاهی زمینی است اما پست و بازاری نیست و گاهی آسمانی است و عرفانی.
غزل شعر كوتاهي است بيش از چهار و كمتر از پانزده بيت كه در مصراع اول هم قافيه است و اين قافيه در مصراع چهارم و ششم و تا آخر غزل ادامه دارد و در پايان غزل معمولاً شاعر نام خود را مي آورد كه تخلص غزل ناميده مي شود.
شعر غزل را می توان به شکل زیر تصویر کرد:
الف///////// الف
ب //////////
الف ج ////////// الف
غزل و حافظ
زاهد خلوتنشین، دوش به میخانه شد از سر پیمان گذشت، با سر پیمانه شد
صوفی مجلس که دی، جام و قدح میشکست باز به یک جرعه می، عاقل و فرزانه شد
شاهد عهد شباب، آمده بودش به خواب باز به پیرانهسر، عاشق و دیوانه شد
مغبچهای میگذشت، راهزن دین و دل درپی آن آشنا، ازهمه بیگانه شد
گریۀ شام و سحر، شکر که ضایع نگشت قطرۀ باران ما، گوهر یکدانه شد
منزل حافظ کنون، بارگه پادشاست دل بر دلدار رفت، جان بر جانانه شد
خبرگزاری ایسنا خبرگزاری دانشجویان ایران یک گزارش داده و علت را گفته
ایسنا/خراسان رضوی استاد ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد در خصوص دلایل حافظ نامیده شدن حافظ شیرازی به بیان چند دیدگاه پرداخت.
به گزارش ایسنا، جواد مرتضایی در مراسم بزرگداشت روز حافظ که در دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی برگزار شد، با بیان اینکه در خصوص تخلص حافظ سه دیدگاه وجود دارد، اظهار کرد: یک دیدگاه رایج و مقبول این است که حافظ شیرازی، حافظ قرآن بوده است. یک دیدگاه خاص که از آن استاد محیط طباطبایی است و چندان طرفداری ندارد، این است که حافظ از آن جهت حافظ بوده که در کنار مقبرهها قرآن میخوانده و امرار معاش او از این طریق بوده است. این دیدگاه در زمان خود شور و غوغایی بهپا کرد اما مقبول طبع هیچکس نیفتاد.
وی افزود: دیدگاه سوم که قابل اعتناست و با موسیقی هم ارتباط دارد این است که حافظ یک ترم است در عالم موسیقی. در عالم موسیقی بزرگانی داریم که صدای خوشی داشتند و ملقب به لقب حافظ بودند. خود حافظ در دو سه موضع از دیوانش به خوش خوانی و خوش لهجگی خود اشاره دارد. این چند بیت میتوانند مستندی بر تایید بر این دیدگاه باشند.
عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات دانشگاه فردوسی در خصوص اینکه چرا مخاطبان حافظ از اقشار مختلف جامعه هستند و هر کس با هر ذوق و سلیقه و میزان سواد از حافظ بهرهای برده است، گفت: علت این است که حافظ به هر دو بعد وجودی انسان یعنی هم جسم و هم جان و هم ملک و هم ملکوت نظر داشته است. شعر حافظ یک سویه نیست در بیشتر غزلهای حافظ نظام چند گفتمانی داریم؛ یعنی در یک غزل برخی بیتها در حوزه معنا و تصویر از بیت قبل مستقل هستند؛ به طور مثال در ابیات مختلف یک غزل سخن از عشق، عرفان، خرابات و . است. این نظام چند گفتمانی غزلهای حافظ برخاسته از توجه حافظ به دو بعد وجودی انسان است. حافظ هم روی زمین قدم میزند هم در آسمان پرواز میکند. ما هم در زندگی اینگونه هستیم یک لحظات مادی داریم و یک لحظات معنوی.
مرتضایی ادامه داد: اینکه تفأل به دیوان حافظ در بین ما باب است دو دلیل دارد. یک دلیل آن اعتقادی است. ما اعتقاد داریم حافظ لسان الغیب است و از عالم غیب سخن میگوید و به آن تفأل میزنیم. دلیل دوم نظام چند گفتمانی حاکم بر غزلهای حافظ است. وقتی نیت میکنیم و فال میگیریم نظام چند گفتمانی حاکم بر غزلهای حافظ ما را به مقصود خودمان میرساند. اگر در بیت اول حرف دلمان را پیدا نکنیم بالاخره در بیتی مقصود خود را می یابیم. اگر غزل نظام تک گفتمانی داشته باشد چه بسا به مقصود خود نرسیم. غزل تا قبل از عصر حافظ نظام تک گفتمانی دارد.
وی یادآور شد: استاد بزرگ حافظ شناس معاصر، استاد بهاءالدین خرمشاهی میگوید حافظ احتمالا این نظام را از قرآن مجید الهام گرفته است. همچنین میگوید حافظ، حافظه تاریخی ما ایرانیان است. این رندی حافظ است که هم به ملک نگاه میکند هم به ملکوت.حافظ به تمام ابعاد وجودی انسان توجه داشته است. مخاطب شناسی او گسترده است هر طیفی را سرشار از لذت زیبایی شناسانه میکند.
عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات دانشگاه فردوسی با اشاره به اینکه حافظ یک شاعر فرمالیست تمام عیار است، عنوان کرد: صورت شعر حافظ برای او از محتوا مهمتر است. برای همین است که اگر از اکثر ایرانیان بپرسند یک شاعر غزلسرا نام ببرند اولین کسی که به ذهنشان میآید حافظ است. زیرا فرم غزل حافظ در عالیترین شکل و نهاییترین صورتش است.
درباره این سایت